بدون عنوان
بدون عنوان
خنده دوباره کودکم
وقتی بابایی از امتحانات 10 روزه برگشت خونه :بالا پریدنات لوس کردنات بوس کردنات :دیدنی بود عزیزم دوست داریم و دلمون میخواد همیشه خندون باشی در اسباب بازی فروشی شهر فرنگ مسلسل مورد علاقه ات رو انتخاب کردی و چون عمو فروشنده میشناختت داد دستت و شما راضی و خرسند از انتخابت اومدی بیرون بعضی از بچها نگا ه میکردن و دلم میخواس برا تمامشون مسلسل بخرم .... .. در پارک بازی میکردی و روز خوبی و به همراه بابایی داشتی و بابا غیبت چن روزشو جبران کرد ....... البته تو خونه میگفت عزیزم آروم بازی کن تا اخبار گوش بدم ....ولی مگه با مسلسل میشه بی صداو اروم بازی کرد؟ و من و تو کلی خندیدیم....... به امید خندههای همیشگی همهی بچه های وبل...
نویسنده :
مامان علیرضا
2:50